نشخوار نکن زندگی کن

  ما همه نجات يافتگاني فراموش كاريم.يادمان ميرود از چه سختي هايي رد شده ايم.از چه ادمهاي اشتباهي، از چه تحقيرهايي، از چه اشكهايي، از چه سوتفاهماتي!ما يادمان ميرود كه چقدر زيبا دوام اورده ايم و گذر كرده ايم.شبيه به ادمي كه رد شده است اما خودش گذرش را باور ندارد و مدام به اينده شك ميكند. گاهي بخشي از ما، ما را از اينده ميترساند.از راههايي كه ممكن است بن بست باشند و ادمهايي كه ممكن است نااميدمان كنند نشخوار نکن زندگی کن...

  نشد و هستی نخواست که بشه من برم نیویورک ولی این سریال اونجا اتفاق میفته خیلی از قسمتهاش رو میشه همزاد پنداری کرد. البته یه دوره ای از زندگیم اینقدر خوشبخت بودم که هیچ نوع همزاد پنداری نداشتم با این سریال ولی خوب زندگی قرار نیست همیشه آسون باشه. زندگی خودت رو داشته باش مهم نیست که تنها باشی. درنهایت کسی که میمونه برات تا همیشه خودتی و خودت. شاید در چهل سالگی طلاق بگیری، شاید در چهلمین سالگرد ازدو نشخوار نکن زندگی کن...

  سیزده ماه گذشت تجربه زندگی توی دو تا شهر کانادا تجربه های تلخ و شیرین دوره ای که فقط یک هفته مونده به اتمامش دانشگاهی که داره شروع میشه و ثبت نام کردم ولی هنوز نمیدونم ادامه میدم یا نه امتحان آیلتس پیش رو که نمرش برام خیلی مهمه و شاید سرنوشت ساز امتحان اداره مهاجرت که خیلی نگران کننده هست ولی همه اینها یعنی دستاوردهایی داشتم توی این سیزده ماه تجربه سیزده ماه کاملا متفاوت با زندگی سیزده ساله کاری نشخوار نکن زندگی کن...